سفارش تبلیغ
صبا ویژن
من که ازنارضایتی مادرم میترسم... (پنج شنبه 88/7/9 ساعت 12:41 عصر)

در شمال اکثر مردم دستی به کشاورزی دارن.ما هم مثل بقیه چند هکتاری زمین داریم.

چون خدا بیمرز پدرمون زمینها را به دهقان میداد

 با مادر و داداش بزرگترم صحبت کردیم و مقرر شد بین ما و بابا که همون زمین راکه به دهقان میدادند به ما به دهقانی بدن

((پیام و فرق زندگی روستایی و شهری :برنامه تابستانی مفید و در امد زا برای بچه ها با نظارت 24 ساعته پدر و مادر)))

خلاصه زمین  را به دهقانی گرفتیم و شالی ((همون برنجی که شما می خورید قبل از آسیاب رفتنه))کاشتیم و کاشت شروع شده بود 

 در مرحله داشت بودیم.که اصطلاحا با ان (وجین) میگن .

 در حال انجام دادن کار  بودیم در روز چند ساعت با  آقا داداش بزرگتر و 23.gifمادر عزیز تر از جانم23.gif  مشغول بودیم به کار چند وقتی گذشت 

 داداش ما به علت داشتن مسابقه مرخصی میگرفت و با یه21.gif چشمک21.gif اصطلاحا از زیر کار در می رفت و دل ما را می سوزوند و می خندید و می گفت 6.gifبای بای6.gif و من و مادر را سر زمین تنها می ذاشت .20.gif

و من هم اعصابم می ریخت بهم

روزی من و مادر مشغول بودیم که من هم خسته شده بودم و بهانه گرفتم برای مادرم که تا صادق(داداشم) نیاد من کار نمی کنم17.gif همش ما داریم کار می کنیم و اون استراحت و بازی.17.gif

خلاصه یه روز از زیر کار فرار کردم و اومدم زیر سایه و استراحت کردم و مادر هم زیر آفتاب داغ مشغول کار کردن بود3.gif3.gif3.gif

 من هم که بچه بودم لباسم را در آوردم و با بالا تنه ای لخت زیر سایه درخت انجیری خوابیدم 

 یه جورایی ناراحت بودم و غیرتم اذیتم می کرد8.gif

و به خودم می گفتم: مادرت داره کار می کنه و تو خوابیدی!!!! ولی به دو علت تنبلی و طعنه های داداش نمی رفتم و خوابیدم .

بعد از چند لحظه احساس کردم که روی سینه من سرد شده و
در خواب و بیداری با چشمان بسته پیش خودم فکر می کردم و می گفتم دست
مادرمه که گذاشته رو سینه ام

 چند لحظه ای خوشم میامد و یهو یادم اومد بابادست مادرت اینقدر لطیف نیست(از بس کار کرده دستاش هم ترک داره) و اینقدر سرد نیست

یواش یواش چشم هام را باز کردم18.gif18.gif18.gif18.gifدیدم
یه مار سیاه روی سینه ام نشسته و رو به مادرم داره نگاه می کنه و هواسش به
من نیست که بیدار شدم یه یا علی گفتم زدم زیر ماره و با همون تن لخت رفتم
تا غروب پیش مادرم کار کردم. گریه می کردم از زور کار و از ترس.

بعد مادرم یواش در گوشم گفت که مار روی سینه ات خوابیده بود ؟8.gifبا تعجب گفتم آره3.gifگفت هر کی مادرش را اذیت کنه روی سینه اش مارمیاد چه تو این دنیا و چه تو اون دنیا

16.gifبه همه دوستان میگم قدر این فرشته ها را بدونید.اینها تکه ای از خدا هستن که امانت دست شما ست 16.gif

17.gifاز دستش میدید هااااااااااااااااااااااا؟؟؟دیگه بهتون نمی دن هااااااااااااااااااااااااا17.gif

جون من.نه جون خودتون بیاییید قدر مادر و پدرتون را بدونید 4.gif

و هر کی  از این داستان خوشش اومده برای امام زمان 5 تا صلوات بفرسته

                                51742647.jpg

پسر رو قدر مادر دان که دایم

کشد رنج پسر بیچاره مادر

برو بیش از پدر خواهش که خواهد

تو را بیش از پدر بیچاره مادر

ز جان محبوب تر دارش که داردت

ز جان محبوب تر بیچاره مادر

نگهداری کند نه ماه و نه روز

تو را چون جان به بر بیچاره مادر

از این پهلو به آن پهلو نغلتد

شب از بیم خطر بیچاره مادر

به وقت زادن تو مرگ خود را

بگیرد در نظر بیچاره مادر

بشوید کهنه و آراید او را

چو کمتر کارگر بیچاره مادر

تموز و دی تو را ساعت به ساعت

نماید خشک و تر بیچاره مادر

اگر یک عطسه آید از دماغت

پرد هوشش ز سر بیچاره مادر

اگر یک سرفه ی بیجا نمایی

خورد خون جگر بیچاره مادر

برای اینکه شب راحت بخوابی

نخوابد تا سحر بیچاره مادر

دو سال از گریه ی روز و شب تو

ندارد خواب و خور بیچاره مادر

چو دندان آوری رنجور گردی

کشد رنج دگر بیچاره مادر

سپس تا پا گرفتی تا نیفتی

خورد غم بیشتر بیچاره مادر

تو تا یک مقتصر جانی بگیری

کند جان مقتصر بیچاره مادر

به مکتب چون روی تا باز گردی

بود چشمش به در بیچاره مادر

وگر یک ربع ساعت دیر آیی

شود از خود به در بیچاره مادر

نبیند هیچ کس زحمت به دنیا

ز مادر بیشتر بیچاره مادر

تمام حاصلش از زحمت اینست

که دارد یک پسر بیچاره مادر

 ایرج میرزا

الهی مادرت 1000 سال زنده باشه داغش کن





 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 409 بازدید
    بازدید دیروز: 16
    کل بازدیدها: 697623 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من
  • فهرست موضوعی یادداشت ها
  • مطالب بایگانی شده
  • موضوع درباره امام زمان
    رضایت از خدا و از زندگی
    شرح دعای صحیفه
    شهدا از دیدگاههای مختلف
    امام سجاد و سختیهای بزرگ
    امام سجاد و جدش رسول الله
    امام سجاد و پناه به خدا
    امام سجاد و روز شب
    امام سجاد و فرشتگان
    حکایات هاشمی نژاد-400حکایت
    حکایات فاطمی نیا-100 حکایت
    حکایات استاد دانشمند-120 حکایت
    حکایات شیخ احمدکافی_60حکایت
    حکایات انصاریان_120حکایت
    حکایات مرحوم فلسفی_ 45حکایت
    حکایات شهید دستغیب_ 50 حکایت
    متن حکایات علامه حلی_10حکایت
    متن6حکایت از شیخ صدوق
    متن حکایاتی از شیخ عباس قمی_ره
    متن حکایات شیخ مرتضی انصاری
    وصال یار(1)
    وصال یار(3)
    وصال یار(2)
    وصال یار(4)
    وصال یار (5)
    وصال یار (6)
    یقین و محبت (1)
    یقین و محبت(2)
    یقین و محبت (3)
    یقین و محبت (4)
    هیئت علیه هیئت
    ملکوت انسان (1؛2؛3)
    مکتب عشق
    آسمانی شدن
    جهاد علمی
    توبه
    اخلاق کریمان
    موفقیت و سعادت
    متفرقه ها-مهم
    دید ما نسبت به مردم
    عمل به فرهنگ شهادت
    لینک ارگانهای مختلف و مراکز گوناگون
    هر چه می خواهد دل تنگت بپرس
    دانلود شبهات وهابیت و مسائل مربوطه
    فتاوای خنده دار و مستند وهابیها
    حکایت مختلف شخصیه دیدن داره ها
    تصاویر موضوعی
    افتخار خدمت به مردم(1؛2؛3)
    حرف حساب اینجاست...
    دانلود سخنرانی های حضرت امام خمینی
    منبر های آقای فاطمی نیاء-72 منبر
    منبر های آقای دانشمند
    منبر آقاتهرانی
    منبر آقای صدیقی
    منبر علامه مصباح یزدی
    منبر مرحوم فلسفی
    منبر مرحوم کافی
    منبر استاد مردانی
    منبر حجه الاسلام هاشمی نژاد
    پیرامون امام زمان-آیه الله ناصری
    طب قرانی-استاد خدادادی
    طب اسلامی -دکتر روازاده
    شخصی هاش این توست
    اخلاق(آقا تهرانی)
    شیعه...
    عکسها به سلیقه من...
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • لوگوی دوستان من
  • آهنگ وبلاگ من
  •